stop

متن مرتبط با «رمان دریای عشق بدون سانسور» در سایت stop نوشته شده است

رمان عشق دریایی فصل 6

  • هنوز غذامو تموم نکرده بودم که صدای عرفان اومد عرفان-مرسی مامان ببخشید من هیلی خستم میرم بخوابم و رفت طبقه بالا خب زشت نیست یکم اون که داداشمه بلند شه بره ولی من هنور درحال خوردن باشم خاک تو سرم کنن که بلانصبت گاوی میخورم و دوباره سرمو کردم تو غذا و د بخور ی 3 دقیقه بعد نوبت ایلیا شد ایلیا-من رفتم دستت درد نکنه مامی جون میرم لالا  و بعد رو کرد به بهزاد ایلیا-بزی جون اتاقمونم خو میدونی کجاست غذا تو ک خوردی توهم بیا اونم سریع ی لیوان آب رو سرکشید و گفت بهزاد-صب کن اومدم مرسی خاله غذاتون خیلی خوشمزه بود مامانم گل از گلش شکفت و با لبخند و محبت  مامان-نوش جونت ع,رمان دریای عشق فصل 6 ...ادامه مطلب

  • رمان عشق دریایی

  • سلام من دریا هستم ی دختر 19 ساله فوق العاده شاد و بی خیال 3 تا داداش گودزیلا دارم خیلی دوسشون دارم ایلیا 26 سالشه مهندس کامپیوتر هستش و ی شرکت داره البته شرکت بزرگی نیستش بعدیش عرفانه که 23 سالشه و ی مقدار زیادی شنگول میزنه خخخ رشته دانشگاهیش عکاسی بوده برا ی مجله ای که اسم نمیبرم عکاسی میکنه و تو شرکت ایلیا هم کار میکنه بیشتر روزا رو هم که شرکت و میپیچونه و پی تفریحش داداش دیگم آرمین که با من دوقلوعه من دانشجو رشته نقاشی هستم و آرمین که ی مقدار نسبت به ما خرخون تر بود دانشجو  دندون پزشکی میخونه البته از همون بچگی مامان اینو میزد تو سر ما ک از این بچه یاد بگ,رمان عشق دریایی,رمان عشق دریا,رمان دریای عشق,رمان درياي عشق,رمان دریای عشق 2,رمان دریای عشق جلد دوم,رمان دریای عشق دانلود,رمان دریای عشق بدون سانسور,رمان دریای عشق pdf,رمان دریای عشق فصل 6 ...ادامه مطلب

  • عشق دریایی فصل 2

  • ی دفعه به خودم اومدم ی نگاهی به ساعت انداختم 4 بود دلم بد جور حوص دریا رو کرده بود ولی هیچ چیز به زیبایی غروب اونم دریا زیبا نیس پس تا 7ونیم ک غروبه وقت زیادی دارم وسایل نقاشیمو جمع کردم و رفتم جلو آینه تا قیافه خودمو ببینم قیافم دیدن داره الان رنگ رنگی با لبخند رفتم جلو آینه روی دماغم گونه هام همه رنگی بودن گوشیمو برداشتم و بعد از چندتا سلفی گرفتن رفتم سمت حموم آب رو باز کردم و ی عالمه شامپو ریختم تو سرم و با کف برا خودم ریش گذاشتم خبب مگه میشه من بیام تو حموم و آهنگ نخونم با صدای بلند گفتم 1 2 3 تکون بده تکون بده بیا جلو بگو بهم تنگ شده واسم بامن میرقصی وقتی,رمان دریای عشق فصل 2 ...ادامه مطلب

  • رمان عشق دریایی فصل 4

  • ی دفعه صدای خنده همه بلند شد ولی ی صدای دیگگه هم بود صدایی غریب اما آشنا ی دفعه عرفانو ول کردم و عرفان ک انگار متوجه تعجبم شده بود از شنیدن صدای ی خنده ی غریبه دستمو گرفت و با اون دستش به همون پسره اشاره کرد عرفان-ایشون همون دوستمون ک به مامان گفتم قراره بامون بیاد اسمش بهزاده -مامان چیزی نگفته بود بهزاد-خوشبختم از آشناییتون -منم خوشبختم راستی من دریا هستم بهزاد-چه اسم قشنگی و رو کرد به ایلیا بریم دیگه و همگی سوار ماشین شدیم و اونم سوار ماشین حوشگل خودش شد و ایلیا حرکت کرد -ایلیااا ایلیا-ها -چرا اینقدر تو بی تربیتی ایلیا-آخه هر وقت اینجوری خوشگل صدام کر,رمان دریای عشق فصل 4,رمان دریای عشق فصل چهارم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها